دانلود فایل های آموزشی

دانلود نمونه سوال فایل های آموزشی و پژوهشی نقد و بررسی مظالب دانشگاهی پروژه های دانشجویی تحقیق و مقاله

دانلود فایل های آموزشی

دانلود نمونه سوال فایل های آموزشی و پژوهشی نقد و بررسی مظالب دانشگاهی پروژه های دانشجویی تحقیق و مقاله

  • ۰
  • ۰

gl/l (1200)

gl/l (1200)

کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند .

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.

ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد – نه نهى – چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.

3) معناى کتاب

معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند.

بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد.

جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لآیات لقوم‏یتقون‏» (3) [جاثیه 5] و به جهت آنکه کتاب داراى آیات است و آیات گاهى در کتاب تدوینى‏و گاهى در کتاب تکوینى انفسى و گاهى در کتاب تکوینى آفاقى ثبت‏شده‏اند، خداى‏تعالى فرموده است: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه‏الحق‏»

اعجاز قرآن

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن، موضوعی است که قدرت بشری از دریافت دقیق آن ناتوان بوده و از توضیح کامل وبیان آن در می ماند. به عنوان نمونه تعدادی از تناسبهای عددی آیات قرآن را بیان می نمائیم.

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن، موضوعی است که قدرت بشری از دریافت دقیق آن ناتوان بوده و از توضیح کامل وبیان آن در می ماند. به عنوان نمونه تعدادی از تناسبهای عددی آیات قرآن را بیان می نمائیم. اجر واژه)اجر: مزد(: ۱۰۸ بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه )فعل: کار( آمده است. جزاء کلمه)جزاء: پاداش- کیفر( ۱۱۷ بار در قرآن به کار رفته و )مغفرت)۳۳۴ بار. پس آمرزش دو برابر کیفر به کار رفته است! ابلیس در قرآن لفظ ابلیس ۱۱ بار آمده و عیناً به همین تعداد، یعنی ۱۱ بار، فرمان به استعاذه )پناه بردن به خدا( تکرار شده است. آیات واژه ) آیات: نشانه ها( ۳۸۲ بار در قران آمده وبا توجه به اینکه واژه ) الناس:مردم( ۲۴۱ بار و )الملائکهٔ: فرشتگان(۸۶ بار و )عالمین: جهانیان( ۷۳ بار در قرآن بکار رفته، کلمه)آیات( به اندازه مجموع واژه های )ناس- ملائکه و عالمین( به کار رفته است. ایمان )ایمان( و مشتقات آن ۸۱۱ بار در قرآن به کار رفته و لفظ )علم( و مشتقات آن ۷۸۲ بار و مترادف )علم( یعنی)معرفت( با مشتقاتش ۲۹ مرتبه در قرآن آمده است. در نتیجه )علم ( و)معرفت( و مشتقات آن دو، مجموعاً ۸۱۱ بار تکرار شده اند که مساوی با لفظ )ایمان( به کار رفته اند. بِرّ لفظ برّ) نیکی( و تمام مشتقاتش ۲۰ بار در قرآن آمده که با واژه )ثواب( و مشتقاتش برابر است. جحیم کلمه جحیم) دوزخ( ۲۶ بار در قرآن تکرار شده که برابر با لفظ عقاب )کیفر( می باشد. حرث واژه حرث) کشت)۱۴ بار در قرآن آمده، و به همین اندازه واژه زراعت ( کشاورزی) به کار رفته است. دنیا و آخرت کلمه (دنیا) در قرآن ۱۱۵ بار به کار رفته و واژه (آخرت) نیز عیناً ۱۵ بار در قرآن آمده است. رسل واژه (رسل) ۳۶۸ بار تکرار شده و واژه نبی ۷۵ بار ، بشیر۱۸ بار و نذیر ۵۷ بار که مجموع ارقام مذکور ۵۱۸ مرتبه است. جای شگفتی است که این عدد با تعداد مواردی که اسامی پیامبران آمده برابراست. یعنی اسامی پیامبرن الهی ( آدم- نوح – موسی و…) نیز ۵۱۸ بار در قرآن به کار رفته است. صیام واژه (صیام: روزه) و (صبر: شکیبایی) و (درجات: بیمناکی) و (شفقت: مهربانی) هر کدام ۱۴ بار در قرآن آمده است. عقل کلمه (عقل) و مشتقاتش ۸۳ بار در قرآن آمده و با موارد به کار رفته واژه (نور) در قرآن برابر است . محبت واژه (محبت ) و مشتقاتش ۸۳ بار در قرآن آمده که به همین تعداد واژه ( طاعت : فرمانبرداری ) در آیات وجود دارد. لسان کلمه ( لسان: زبان) ۲۵ بار در قرآن آمده است که با تعداد ( موعظه: پند و اندرز) برابر است. مطالب فوق برگرفته از کتاب (اعجازعددی قرآن) متعلق به عبدالرزاق نوفل می باشد

" جلوه های اعجاز قرآن"

ولید بن‌ مغیره‌ مردی‌ توانگر بود و در بین‌ کفار قریش‌ به‌ دانایی‌ و تجربه‌ شهرت‌ داشت‌ و اعراب‌ عموماً برای‌ حل‌ مشکلات‌ خود به‌ وی‌ مراجعه‌ می‌کردند.

ولید بن‌ مغیره‌ مردی‌ توانگر بود و در بین‌ کفار قریش‌ به‌ دانایی‌ و تجربه‌ شهرت‌ داشت‌ و اعراب‌ عموماً برای‌ حل‌ مشکلات‌ خود به‌ وی‌ مراجعه‌ می‌کردند. یکی‌ از مشکلاتی‌ که‌ – به‌ زعم‌ اعراب‌ مشرک‌ و صاحب‌ قدرت‌ – در مکه‌ رخ‌ نموده‌ بود، نفوذ و گسترش‌ اسلام‌ بود. روزی‌ قریش‌ و کفار از ولید درباره‌ حضرت‌ محمد (ص‌) داوری‌ خواستند. ولید از آنان‌ مهلت‌ خواست‌. سپس‌ از جای‌ خود برخاست‌ و به سوی‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) که‌ در (حجر اسماعیل) نشسته‌ بود رفت‌ و گفت‌ : پاره‌ای‌ از اشعارت‌ را برای‌ من‌ بخوان‌. پیامبر (ص‌) فرمود: آنچه‌ من‌ می‌گویم‌ و می‌خوانم‌ شعر نیست‌ بلکه‌ کلام‌ خداست‌ که‌ برای‌ هدایت‌ شما نازل‌ شده‌ است‌. سپس‌ ولید تقاضا کرد مقداری‌ از آیات‌ را تلاوت‌ کند. پیامبر (ص‌) سیزده‌ آیه‌ از آغاز سوره‌ فصلت‌ را خواند. هنگامی‌ که‌ به‌ این‌ آیه‌ رسید: «فان‌ اعرضوا فقل‌ انذرتکم‌ صاعقهٔ‌ مثل‌ صاعقهٔ‌ عاد و ثمود. » «هرگاه‌ روی‌ برگردانند، پس‌ بگو شما را از صاعقه‌ای‌ مانند صاعقه‌ عاد و ثمود؛ بر حذر می‌دارم‌.» ولید سخت‌ به‌ خود لرزید و موهایش‌ بر بدنش‌ راست‌ شد. همچون‌ بهت‌ زده‌ای‌ راه‌ خانه‌ در پیش‌ گرفت‌ و چند روزی‌ بیرون‌ نیامد؛ تا بدان‌ جا که‌ قریش‌ پنداشتند از دین‌ نیاکان‌ دست‌ برداشته‌ و راه‌ «محمد(ص‌)» را پیش‌ گرفته‌ است‌. و نیز نوشته‌اند: روزی‌ که‌ سوره‌ غافر بر پیامبر مکرم‌ (ص‌) نازل‌ شد، پیامبر با صدایی‌ جذاب‌ به‌ منظور ابلاغ‌ آیات‌ الهی‌ آن‌ را می‌خواند. از اتفاق‌، ولید نزدیک‌ پیامبر (ص‌) نشسته‌ بود آیات‌ را استماع‌ کرد: «حم‌، تنزیل‌ الکتاب‌ من‌ الله‌ العزیز العلیم‌ غافر الذنب‌ و قابل‌ التوب‌…» «این‌ کتاب‌ از سوی‌ خداوند قادر دانا فرو فرستاده‌ شده‌ است‌، خدایی‌ که‌ بخشاینده‌ گناهان‌ و پذیرنده‌ توبه‌هاست‌ . خدایی‌ که‌ کیفرش‌ سنگین‌ و نعمتش‌ فراوان‌ است‌ . جز او خدایی‌ نیست‌ . سرانجام‌ هر چیزی‌ به‌ سوی‌ اوست‌. درباره‌ آیات‌ الهی‌ جز کافران‌ مجادله‌ نمی‌کنند. [ ای‌ پیامبر (ص‌) ] فعالیت‌ و رفت‌ و آمد آنان‌ در شهرها تو را نفریبد.» این‌ آیات‌ ولید را سخت‌ تحت‌ تأثیر قرار داد. وقتی‌ افراد قبیله‌ بنی‌ مخزوم‌ دور او را گرفتند و از وی‌ خواستند که‌ درباره‌ قرآن‌ محمد (ص‌) داوری‌ کند، او قرآن‌ را چنین‌ ستود: «و ان‌ له‌ لحلاوهٔ‌ و ان‌ علیه‌ لطلاوهٔ‌ و ان‌ اعلاه‌ المثمر و ان‌ اسفله‌ لمغدق‌ و انه‌ یعلو و ما یعلی‌ علیه‌.» «یعنی‌ کلامی‌ که‌ محمد آورده‌ است‌، شیرینی‌ خاصی‌ دارد و زیبایی‌ ویژه‌ای‌، شاخسار آن‌ پر میوه‌ است‌ و ریشه‌های‌ آن‌ پربرکت‌ . سخنی‌ است‌ برجسته‌ و هیچ‌ سخنی‌ از آن‌ برجسته‌تر نیست‌.» ولید این‌ جمله‌ها را گفت‌ و راه‌ خود را در پیش‌ گرفت‌ . کفار قریش‌ چنان‌ پنداشتند که‌ تحت‌ تأثیر آیات‌ قرآنی‌ قرار گرفته‌ و به‌ آیین‌ محمد گرویده‌ است‌. برخی‌ از دانشمندان‌ سخنان‌ ولید را نخستین‌ تقریظی‌ می‌دانند که‌ بر زبان‌ فردی‌ رفته‌ است‌. در یکی‌ از متون‌ نثر فارسی‌ به‌ نام‌ مجمع‌ النوادر معروف‌ به‌ چهار مقاله‌ نظامی‌ عروضی‌ داستان‌ ولید بن‌ مغیره‌ بدین‌ صورت‌ نقل‌ شده‌ است‌: (…آورده‌اند که‌ یکی‌ از اهل‌ اسلام‌، پیش‌ ولید بن‌ المغیره‌ این‌ آیت‌ همی‌ خواند: «قیل‌ یا ارض‌ ابلعی‌ مائک‌ و یا سماء اقلعی‌ و غیض‌ الماء و قضی‌ الامر و استوت‌ علی‌ الجودی‌ و گفته‌ شد ای‌ زمین‌! فرو بر. آب‌ خود را وای‌ آسمان‌! باز گیر [ آب‌ خویش‌ را ] و کم‌ کرده‌ شد آب‌، و کار گزارده‌ شد و [ کشتی‌ ] بر کوه‌ جودی‌ قرار گرفت‌» (سوره‌ هود/۴۶) فقال‌ الولید بن‌ المغیره‌: و الله‌ ان‌ علیه‌ لطلاوهٔ‌ و ان‌ له‌ لحلاوهٔ‌ و ان‌ اعلاه‌ لمثمر و ان‌ اسفله‌ لمغدق‌ و ما هو قول‌ البشر. » چون‌ دشمنان‌ در فصاحت‌ قرآن‌ و اعجاز او در میادین‌ انصاف‌ بدین‌ مقام‌ رسیدند، دوستان‌ بنگر تا خود به‌ کجا برسند والسلام‌».

درآمدی بر اعجاز صوتی قرآن

به غیر از اعجاز بیانی، علمی، تشریعی و عددی که دربارهٔ آنها سخن بسیار گفته شده است با گذر زمان سرچشمه های شگفت انگیز و اعجازهای جدید قرآن کریم بر بشر هویدا می شود که همه اینها بیانگر لایتناهی بودن آن است و هر زمان و دوره ای احتمال کشف بُعد و حقیقتی تازه از قرآن می رود.

یکی از جنبه های اعجاز قرآن که مورد توجه قرار نگرفته است در اصوات و آوای قرآن نهفته است. مقاله حاضربه وجود تاثیرات شگفت انگیز موسیقی و صوت حاصله از قرائت آیات و سور قرآن که در خواننده و شنوندگان آن بدون در نظر گرفتن معانی و محتوای ارزشمند آن ایجاد می شود ، پرداخته است این موسیقی در تار و پود الفاظ و ترکیب درون جمله ها نهفته است که با احساس نا پیدا و قدرت متعال ادراک می شود. قرآن کریم، بزرگ معجزهٔ حضرت ختمی مرتبت, گنجی است بی پایان که با ظهور اسلام بر ایشان نازل شد. با گذر زمان، پیاپی سرچشمه های شگفت و تازه ای از این کتاب آسمانی کشف می شود تا بشر تشنهٔ رشد و تعالی از آنها بنوشد. همواره آیه ها و نشانه های جدیدی که گواه وجهه آسمانی قرآن و تأکید کنندهٔ لایتناهی بودن این سروش خداوندی است، رخ می نماید. اگر این آیات و نشانه ها را اعجاز قرآن بخوانیم تاکنون ابعاد مختلفی از اعجاز قرآن کشف شده است که اغلب کتاب های علوم قرآنی بخشی از صفحات خود را به بیان این اعجاز اختصاص داده اند.

مهمترین ابعاد اعجاز قرآن را به شرح زیر می توان برشمرد: ۱ـ اعجاز بیانی الف – گزینش کلمات ب – سبک و شیوه بیان ج – نظم آهنگ قرآن د – وحدت موضوعی یا تناسب معنوی آیات و – نکته ها و ظرافتها ۲ـ اعجاز علمی الف – چگونگی گردش آسمانها و زمین ب – نقش کوهها و استواری زمین ج – دشواری تنفس با افزایش ارتفاع د – آب؛ منشاء حیات و – پوشش هوایی حافظ زمین ۳ـ اعجاز تشریعی الف – معارف احکام ب – صفات جمال و جلال الهی ج – قدرت مقام انبیاء د – جامعیت احکام اسلامی۱ ۴ـ اعجاز عددی الف – تساوی در تکرار کلمات دنیا و آخرت(هر کدام ۱۱۵ بار) ب – تساوی در تکرار کلمات حیات و موت(هر کدام ۷۱ بار) ج – تکرار کلمه یوم ۳۶۵ بار (به تعداد روزهای شمسی) د – تکرار کلمه سجده و مشتقات آن ۳۴ بار (برابر ربا مجموع سجده های ۱۷ رکعت نماز واجب و ۳۴ رکعت نماز مستحب شبانه روزی)۲. پر واضح است که معجزات کشف شده به صورت یک جا به دست نیامده و گذر زمان، لطف خداوند، نکته سنجی و دقت جمعی از گذشتگان بوده که موجبات استخراج و ارائه این رموز را فراهم نموده که البته در احادیث و روایات بزرگان اسلام نیز به کرات بر لایتناهی بودن این کتاب آسمانی و دامنه های شگفتی آن و عدم تعلق آن به دوره و زمانی خاص اشاره گردید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: »قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و عمیق است، شگفتی های آن جاودانه است و پرده های ظلمت جز با آن کنار نمی رود«۳ همچنین امام رضا علیه السلام می فرمایند: »خداوند قرآن را برای زمان خاص و افراد مخصوص قرار نداده است و لذا در هر زمانی این قرآن جدید و تازه خواهد بود«.۴ حال با استناد به این احادیث و داشته ها این نتیجه به دست می آید که در هر زمان و دوره ای احتمال برداشته شدن پرده ای دیگر از رموز شگفت آور و انسان ساز این کتاب آسمانی و به بیان دیگر کشف بُعد تازه ای از اعجاز آن وجود دارد. به نظر می رسد یکی از ابعاد اعجاز قرآن که تاکنون مورد توجه بایسته قرار نگرفته است، اعجاز نهفته در اصوات و آوای قرآن است. یعنی احتمال وجود تأثیرات پیچیده و شگفت آور ناشی از موسیقی و صوت حاصله از قرائت آیات و سور قرآن که در خوانندگان و شنوندگان ایجاد می شود؛ تأثیراتی که از پس صوت و کلام حاصله از تلاوت آیات قرآن و موسیقی دلنشین حاصل از آن پدید می آید و نه از پس معانی و محتوای ارزشمند گنجانیده در آن؛ تأثیراتی از پس ساختار، و نه محتوا. یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی دهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جمله ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک می شود.۵ به طور کلی صوت و موسیقی دارای تأثیراتی ظریف در عین حال عمیق و شگفت آور بر انسان هاست. اصوات دارای تأثیراتی بر روح و روان و حتی جسم همهٔ مخلوقات از انسان ها گرفته تا حیوانات و گیاهان می باشند و اگر آدمی عالِم به این تأثیرات باشد با به کارگیری درست اصوات و موسیقی در زندگی خود، آرامش، سلامت روح و جسم، رشد و تعالی خود را از این سرچشمه بر می گیرد. تأثیرات موسیقی نه تنها بر موسیقی دانان و افراد تحصیل کرده در این زمینه، بلکه بر تمامی افرادی که در معرض شنیدن آن قرار بگیرند و به آن گوش فرا دهند، ایجاد می شود.

تاریخچه حجاب

اطلاع ما از جنبه تاریخی کامل نیست . اطلاع تاریخی ما آنگاه کامل است‏ که بتوانیم درباره همه مللی که قبل از اسلام بوده‏اند اظهار نظر کنیم . قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعضی ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خوانده‏ام در ایران باستان و در میان‏ قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده‏ سخت‏تر بوده است . اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به‏ وسیله اسلام در عرب پیدا شده است . ویل دورانت در صفحه 30 جلد 12 " تاریخ تمدن " ( ترجمه فارسی ) راجع‏ به قوم یهود و قانون تلمود می‏نویسد : . " اگر زنی به نقض قانون یهود می‏پرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می‏رفت و یا در شارع عام نخ می‏رشت یا با هر سنخی‏ از مردان درد دل می‏کرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه‏اش تکلم‏ می‏نمود همسایگانش می‏توانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق‏ داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد " .

مقدمه :

حجاب و پوشش صحیح زنان یکی از عوامل بسیار مؤثر در حفظ خانواده است. زنی که خودسرانه جلوه‌گری کند، آتش هوس مردان را می‌افروزد و چشم و دل سبکسران را بی‌اختیار به دنبال خود روان می‌کند. هزاران پرونده جنایی و ناموسی، فحشا و روابط نامشروع بی‌شمار از عواقب تلخ بلای بی‌حجابی و بدحجابی است که گریبان دنیای امروز را گرفته است. حجاب، حصار و حریم عفت زن و سنگر محکمی است که راه ورود فساد و هرزگی‌ها را سد می‌کند و به زن شخصیت و احترام می‌بخشد تا ملعبه شهوات و بازیچه بوالهوسی‌ها قرار نگیرد. در جامعه‌ای که زنانش با حجاب صحیح و پوشش کامل رفت و آمد کنند، جوانان هم با خاطری آرام به کار خود مشغول می‌شوند و دور از هر گونه تحریک بی‌جا و خیال خام، در زمان مناسب، با رضایت و خرسندی به تشکیل خانواده علاقمند می‌گردند و ازدواج می‌کنند. در دین مقدس اسلام به حجاب اهمیت خاصی داده شده است که به مواردی از آن اشاره می‌شود:

در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد. یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:

« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما»

(ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.) جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد. در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است. مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد. حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است. اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید. علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند. هدف و فلسفه حجاب

هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=- از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

حجاب چشم

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

حجاب در گفتار

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

حجاب رفتاری

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است. بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛ حجاب و عفت

دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد. حجاب زنان سالمند

قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است. آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟

با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست. البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.

حجاب نزد فاطمه زهرا

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند. » رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی. » روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.( » وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است. » امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند » رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است » رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی. فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.» روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.» اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.» سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»

منابع :

سایت اطلاع رسانی دانشنامه رشد : WWW.daneshnameh.roshd.ir

سایت اطلاع رسانی تبیان :www.tebyan.net

  • ۹۶/۰۹/۲۸
  • postcb postcb

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی